جدول جو
جدول جو

معنی طیب شاه - جستجوی لغت در جدول جو

طیب شاه(طَیْ یِ)
ملقب به امیر. از امرای عصر امیر پیر حسین چوپانی که با چند تن از همراهان دیگر وی مانند شمس الدین صاین قاضی سمنانی و امی زاده علی پیلتن یکباره از امیر پیرحسین گریخت وبملک اشرف که با امیر پیر حسین نبرد میکرد، پیوست. رجوع به حبیب السیر چ تهران جزو 2 از ج 3 ص 91 شود
لقبش جلال الدین و نهمین پادشاه از ملوک شبانکاره است که از سال 664 تا 681 هجری قمری در فارس فرمانروائی داشته است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یِ فَ یِ کِ)
دهی از دهستان سرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز، واقع در 29 هزارگزی جنوب خاوری سقز و 2 هزارگزی بهرام. کوهستانی و سردسیری است با 130 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، لبنیات و توتون. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(طَیْ یِ یِ گَ)
دهی از دهستان حومه بخش میناب شهرستان بندرعباس در 8 هزارگزی جنوب میناب و 3 هزارگزی خاور راه مالرو سیریک به میناب. جلگه و گرمسیر و مالاریائی با 400 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آنجا خرما و مرکبات. شغل اهالی زراعت و مکاری. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(طَیْ یِ بَ)
نام مدینۀ رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم، دوده ای است به مصر. (منتهی الارب) ، نام قریۀعرض از توابع شام که واقع بین تدمر و حلب میباشد
لغت نامه دهخدا
سنگی که بدان عطریات از قبیل مشک و غالیه وغیر آن سایند: قسطناس، سنگ طیب سای، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
از شعرای پارسی گوی سند است. در قرن دوازدهم هجری میزیسته. مؤلف تذکرۀ ید بیضا وی را به سال 1145 ه. ق. در سنین پیری ملاقات کرده است. به نقل مؤلف مقالات الشعراء وی مردی جهانگرد و مایل به سیاحت بوده، زنش نیز چون او علیحده گرم سیر و سفر، ’گاهی با هم دوچار می شدند، از قصیده و غزل و رباعی و مثنوی هفتادهزار بیت به زبان پارسی گفته، اما معلوم نمی شود که عربی است یا فارسی است یا ترکی، از بس اغلاق، اکثر معانی ابیات خود از صاحب طبعان دیگر میپرسد’! او راست:
رفته ایم از خودچه میپرسی خبر از حال ما
کعبه می آید در این وادی به استقبال ما.
بی تکلف گره بند قبا را بگشا
ظالم ! این عقدۀامید دل ما بگشا.
(از تذکرۀ مقالات الشعرا ص 804)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
فردوسی در شاهنامه دو بار کیومرث را کی شاه خوانده است:
سپه کرد و نزدیک او راه جست
همی تخت و دیهیم کی شاه جست.
(شاهنامه چ دبیرسیاقی ص 14).
برفتند با سوکواری و درد
ز درگاه کی شاه برخاست گرد.
(شاهنامه ایضاً ص 15).
رجوع به ’کی’ و ’کیومرث’ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیر شاه
تصویر پیر شاه
داماد پیر: عروس جوان گفت با پیرشاه که موی سپیدست مار سیاه. (لغ)
فرهنگ لغت هوشیار